بگذارید بچه مسیرش را طی کند!
ترجمه : روژین محمدی
رابطه کارلسن با شطرنج
تحصیلات مگنوس
عصبانیت خانواده از مگنوس
وقتی سن کارلسن کم بود شما خواستید به او شطرنج یاد بدهید زیرا خودتان عاشق شطرنج بودید. اوایل مگنوس نسبت به شطرنج علاقه نشان نداد . شما چطور با این موضوع برخورد کردید؟
خب. اینکه گفتید کاملا درست نیست. مگنوس چهار سال و نیم داشت و خواهرش شش ساله بود. من فکر می کردم انها با توجه به کارهایی که انجام میدادند و نوع رفتارشان باید کمی استعداد شطرنج را داشته باشند. ولی من فهم اشتباهی نسبت به اینکه یادگیری شطرنج برای بچه ها تا چه حد می تواند آسان باشد داشتم. بنابراین من قبلا نگفته ام که مگنوس به شطرنج بی علاقه بوده. من فقط حس می کردم که شطرنج یک بازی سخت است و مگنوس باید زمان زیادی صرف کند تا مفاهیم بنیادی و فراتر از حرکت مهره را یاد بگیرد.برای مثال همکاری دو مهره در کنار هم خیلی دشوار است. من خودم به عنوان یک اماتور کتابهایی درباره اعجوبه های شطرنج خوانده بودم ولی هیچوقت باور نمی کردم ان داستان ها واقعی باشند. تصورم این بود عبور از دانش ابتدایی در شطرنج زمان زیادی میخواهد.
وقتی مگنوس در پاییز سال 1998 علاقمندی خود را به شطرنج نشان داد. حدود یک تا یک و نیم سال طول کشید که با شطرنج اخت شود و من از سوی او هدفمندی درشطرنج را ببینم. من فکر می کنم خیلی خوب بود زیرا شطرنج برای او انگیزه ونوعی دغدغه شد.
پس شما وادارش نکردید؟ و شطرنج چیزی بود که خودش به تنهایی متقاعد شد که کار کند؟
بله. اعتقاد من این است. مگنوس خودش هم بعدها به من گفت و یکی از دوستانش هم همین حس را داشت. که یکی از دلایل گرایش مگنوس به شطرنج ، تمایل خود من به شطرنج بوده است. من فکر میکنم مگنوس از ابتدا و سن کم به شطرنج به عنوان یک سرگرمی نکاه کرد . این خیلی مهم است
سالهای اولیه یادگیری در پیشرفت بچه ها خیلی مهم است. زیرا اگر شما به عنوان والد فشار زیادی به بچه بیاورید ممکن است به از دست دادن علاقه او به ورزش منتج شود؟
با توجه به اینکه ما اصالتا متعلق به شمال غربی اروپا هستیم از نظر فرهنگی شما باید خیلی مراقب سخت گیری زیاد به بچه ها باشید. چیزیکه از ابتدا من و مادرش بر روی آن تلاش کردیم این بود که هیچ مانعی را سر راه مگنوس قرار ندهیم و مواظب بودیم آسیبی به علاقمندی و شور و اشتیاق او وارد نشود. “علاقمندی” و “ابتکار عمل” باعث حرکت رو به جلوی او در شطرنج شد و ستاره شدن او متعلق به خود اوست . خیلی از والدین مشتاق، فشار زیادی به بچه هایشان وارد می کنند و دایم به بچه میگویند نتیجه حاصله، نتیجه ماست. اما این ( موفقیت) مربوط به آنها نیست و مربوط به بچه است.
وقتی مگنوس ۱۱ ساله بود یکی از قوی ترین بازیکنان نروژ بود، نه فقط در بین بازیکنان هم سنش بلکه در بین بازیکنانی که بزرگتر از او بودند. مشخص بود که برای خودش در شطرنج نروژ کسی می شود. پوشش خبرگزاری ها و رسانه ها، هم می توانست خوب باشد و هم در عین حال می توانست برای بازیکنی در سن او مضر باشد. برداشت شما چیست؟ شما با این مساله چطور برخورد کردید؟
بله. ولی تو خوب میدانی که زمانه عوض شده و ما داریم درباره سال ۲۰۰۱ صحبت می کنیم. ۱۸ ، ۱۹ سال از ان دوره گذشته و خیلی چیزها تغییر کرده. مگنوس در ۸ و نیم سالگی، یکی دو بار مورد توجه نشریات قرار گرفت. آنهم با یکی دو جمله که درباره او نوشتند. و بیشتر از ان پوشش خبری نبود، مجلات شطرنجی نروژ هم از سن 9 سالگی به بعد او همیشه مطالبی درباره اش می نوشتند و من بخاطر می آورم که حتی یکبار عکس او روی جلد چاپ شد. اما در دوره او به اندازه ای که امروز خبرگزاری ها و رسانه ها اخبار بازیکنان مستعد را پوشش میدهند به او پرداخته نشد. مگنوس از سن ۱۲ ، ۱۳ سالگی توجه رسانه ها را قویا به خود جلب کرد . البته خصلت ویژه مگنوس این بود که میخواست پیشرفت کند. او میخواست شطرنج بازی کند و به پیشرفتش ادامه دهد ونتایجی که گرفت متعلق به خود اوست. این نتایج متعلق به من و یا یک ملت نیست. مال خودش است.
بنابراین اساسا در ان دوره رسانه ها، موضوعیت خاصی نداشتند؟
من منظورم این بود که او تاثیرات رسانه ها را مدیریت کرد. اما امروز من هم با شما هم عقیده ام و میگویم که این مورد “رسانه ها” یک مشکل است. بازیکنان در معرض آسیب رسانه ها هستند و من به خبرنگاران و روزنامه نگاران توصیه می کنم وقتی در رابطه با بازیکنان جوان مطلبی می نویسند مواظب باشند . آنها باید روی شور و حس شطرنج متمرکز شوند و نه بر روی نتایج . این پیام من به روزنامه نگاران است.(می خندد)
مظورتان را کامل گرفتم. نظرتان درباره پشتیبان مالی چیست؟ شما استعداد دارید و خروجی کارتان هم مشخص است ولی در بعضی مواقع روی شما سرمایه گذاری کمی می شود . آیا از این نقطه نظر، پشتیبان مالی ضعیف داشتن یک بحران محسوب می شود؟
من فکر میکنم که در این رابطه ما کمی خوش شانس بودیم. نروژ یک کشور ثروتمند است. ما خودمان از طبقه اجتماعی متوسط بودیم و من تا حدودی می توانستم برای مگنوس هزینه کنم به طوری که به دیگر بچه هایم اجحافی نکرده باشم ،ولی مگنوس از طریق مربی اصلیش، “سایمن آگدستین” در آن دوره و وقتی 11ساله بود یک حامی مالی پیدا کرد و آنها قسمت اعظم هزینه های مرتبط با سفرهای مگنوس را تقبل کردند (فقط خدا می داند که در ایران چه استعدادهایی هستند که از نبود حمایت مالی و پشتیبانی هدر می شوند و به جایگاهی که شایسته اش هستند نمی رسند)
و این حمایت باعث شد که مگنوس با خیال راحت به شطرنجش بپردازد و نگران آن نباشد که خانواده اش از نظر مالی در مضیقه قرار بگیرد؟
بله . ما خوش شانس بودیم ولی من فکر می کنم اگر حامی مالی هم نداشتیم مگنوس می توانست به شطرنج بپردازد. زیرا ما بالاخره از عهده اش بر می آمدیم. مگنوس وقتی 13یا 14 ساله بود شروع کرد به کسب درآمد زیاد از طریق شطرنج و تدریجا به یک شطرنج باز با اصالت نروژی تبدیل شد. بله ما از این منظر خوش اقبال بودیم.
آیا مگنوس تحصیلش را بعد از آن مقطع زمانی تمام کرد؟
او از دبیرستان بیرون رفت و همراه با ورزشکاران برتر وارد آکادمی شطرنج Simen Agdestein شد. او اغلب زمانش را درمسابقات گوناگون میگذراند و نتوانست مینیمم نمرات لازم را برای عبور از امتحانات دبیرستان کسب کند . البته برای تکمیل دوره دبرستان او کسری های زیادی وجود نداشت اما خب این هم یک انتخاب بود که او می خواست درس های دبیرستان را در آینده دنبال کند و هیچوقت اینطور به نظر نرسید که بابت این تصمیم خود پشیمان شده باشد. توجه به این نکته مهم است که وقتی مگنوس موضوعی را انتخاب می کند ، بسیار عمیق به آن می پردازد و در مورد آن به کسب آگاهی می پردازد. به همین خاطر همه قضایا در مورد انتخاب و اولویت بندی کاری است که او می خواهد انجام دهد و او اولویت هایش را خودش انتخاب می کند.
آیا حقیقت موضوع این نیست که تمام نکردن دبیرستان مگنوس تاثیری روی تو نداشت؟ نداشت، چون او الان قهرمان جهان است؟هیچوقت حس کردی که او می بایست دبیرستانش را تمام می کرد؟
سئوال خوبی است. وقتی مگنوس در دوره تحصیلی راهنمایی بود ما فکر می کردیم که چه خوب است اگر درسهایش رابه موازات شطرنج ادامه دهد و بنابراین او می توانست تعادل بین زندگی و فرصت ها را حفظ کند. اما وقتی وارد دبیرستان شد مشخص شد که می خواهد در شطرنج در سطح بالای حرفه ای کار کند. او هنوز 15سال و نیم نشده بود که ریتینگ زنده اش بالای 2700 بود. او بالاخره ذهنیت خود را بر روی آن متمرکز کرده بود و ما بعنوان والدین او نمی خواستیم توی کارش نه بیاوریم.
آیا پیش آمده شما بعد از یک بازی شطرنج از دست او عصبانی شده باشید؟
.
وقتی مگنوس ۸ سال و نیم بود من او را در یک مسابقه ای گذاشتم و از محل مسابقات بیرون رفتم و چند ساعت بعد برگشتم. او چند بازی را باخته بود و مشخص بود که خیلی زیر سطح خود بازی کرده بود. یادم میاید وقتی داشتیم با اتوموبیل به خانه بر می گشتیم من کمی بهم ریخته بودم و یک سئوال خیلی منتقدانه از او پرسیدم و فورا هم پشیمان شدم. درهمان موقع من فهمیدم که او باید مسیرش را خودش طی کند و من فقط همراه او هستم که حمایتش کنم. او دارد تلاش می کند که بهترین عملکردش را انجام دهد من چطور می توانستم راجع به کاری که او خودش تمام و کمال سعی در انجامش دارد انتقاد کنم؟ من فکر می کنم او به این حقیقت احترام گذاشت و من هیچوقت او را بابت نتایجش زیر فشار قرار ندادم. اگر می خواهید فرزندان خود را ستایش کنید ، باید از تلاشهای آنها ستایش کنید ، اما نتایج چیزی است که نباید بیش از حد روی آن تمرکز کنید. نتایج منفی هرگز نباید از نظر شما منفی یا برجسته شود. آنها تمام سعی خود را می کنند. شما چه چیز بیشتری را می توانید زیر سئوال ببرید؟ این کاملاً روشن است.
شما ایمان زیادی داشتید که مگنوس بهترین عملکرد خود را انجام می دهد. این ایمان چگونه در وجود شما توسعه پیدا کرد؟
من سئوال شما را میفهمم. اما برای مگنوس این موضوع ساده بود. او به شطرنج خیلی گرایش و علاقه داشت. اگر علاقه او این مقدار نبود قطعا رفتار و کارهایی که ما می کردیم هم این نبود و در آنصورت ما برای شطرنج اولویت کمتری قائل می شدیم. میزان علاقمندی و گرایش او به شطرنج ما را مطمئن کرده بود که نیازی به فشار آوردن ما و یا داشتن انتظارات بیشتر نیست. فشار ما می توانست مضر باشد چون او خیلی درونی با شطرنج ارتباط برقرار کرده بود.
آیا دوره ای وجود داشته که مگنوس علاقه اش را به شطرنج از دست داده باشد و شما مجبور شده باشید در این رابطه دخالت کنید و یا کاری انجام دهید؟
واقعا نه. ما به شطرنج به عنوان سرگرمی او احترام می گذاشتیم و او آزاد بود که فعالیت های مورد علاقه اش را انتخاب کند. بدون اینکه از جانب مدرسه در کارهایش دخالت شود. از سن ۱۵ سالگی دیگر کارهای شطرنجی او با درس و مشق مدرسه تداخل زیادی پیدا کرد برای همین ما شرایط را درک کردیم( مدرسه را کم رنگ کردیم) اگر شما به اندازه مگنوس به شطرنج علاقه داشته باشید آمدن به نروژ برای شما فایده دارد زیرا شما می توانید به راحتی به بچه خود ازادی بدهید که درمسیری که دوست دارد با شتاب حرکت کند. من الان با یک مثال انچه میگویم راثابت میکنم. مگنوس وقتی ۱۴ ساله بود دوره کوتاهی با کاسپاروف و تعدادی از مربیهایش کار کرد. کاسپاروف از او خواست که تکالیف شطرنجی زیادی را انجام دهد. مگنوس قبول کرد. بعد از چند روز من از مگنوس پرسیدم که آیا تکالیفش را دارد انجام میدهد؟ او گفت که کمی از آن را انجام داده است. من به او گفتم که: “اما تو به کاسپاروف اطمینان داده بودی که تکالیفت را انجام خواهی داد.” مگنوس این کار را دوست نداشت. او کمی از تکالیفش را انجام داد ولی تکمیلش نکرد. به همین خاطر همکاری کاسپاروف و مگنوس قطع شد، زیرا مگنوس می خواست تحت کنترل کسی نباشد و کار خودش را بکند و فشاری رویش نباشد، من در آن زمان وقتی مگنوس ۱۴ ساله بود حس می کردم که “نه” گفتن به کاسپاروف ایده خوبی به نظر نمی رسد ، ولی این خواست و تمایل مگنوس بود و من نهایتا شکایتی نکردم و حرفی نزدم و همه این امور تصمیم خود مگنوس بود، بعد از آن بصورت تدریجی من فهمیدم که مکنوس دارد صلاح خود را روز به روز بیشتر میفهمد.بنابراین من هم آن ایده را کاملا کنارگذاشتم ( احتمالا منظور او ، ایده ادامه همکاری با کاسپاروف باشد)
یک روز دیگر وقتی او یک کتاب از میخائیل تال بدست آورد ( کتاب : کیش ومات، داستان عاشقانه ” میخاییل تال” و “سالی لاندائو”) او حیلی علاقمند بود من فکر می کنم او (مگنوس) پیش از آن هیچوقت درباره آن کتاب نشنیده بود، او در همان مراسم افتتاحیه شروع به خواندن کتاب کرد.…
بله او کتاب را تمام کرد…( با خنده)
جدی؟! کتاب را تمام کرد؟ کاملا غیرقابل باور است.
از کی او علاقمند شد؟
خب او به شطرنج علاقه دارد.
بله. اما او به خیلی چیزهای دیگر هم علاقه دارد. ولی خب احتمالا شطرنج مهمترین چیز در زندگی او باشد.
وقتی مگنوس آخرین نورم استاد بزرگی اش را در سال 2004 در “دبی” گرفت و استاد بزرگ شد شما چه حسی داشتید؟
خب. عالی بود. من غافلگیر شده بودم. بله او نورم های استاد بزرگی اش را گرفته بود و من هنوز نمی توانستم درک کنم که چطور او تا این حد خوب بوده! من این حس را داشتم که حریف ها او را تا حدودی دست کم گرفتند ، من فکر می کنم این مورد در مواجهه با بازیکنان نوجوان اتفاق می افتد. استاد بزرگ های مسن تر همیشه حس بدی در رابطه با این نوع بچه ها دارند چرا که در چشم ایشان بچه ها یک حساب دیگری دارند انگار که انها چیزهای زیادی می دانند که یک بچه نمی داند، آنها خود را بالاتر می دانند ولی واقعیت این است که در بعضی بخش ها بچه ها بالاتر قرارمی گیرند .این بچه ها چطور از یک بازیکن اماتور به این سطح می رسند! من واقعا تحسین میکنم وقتی با بچه های 10 ساله ای روبرو می شوم که ریتینگی بالاتر از 2100 یا 2200 دارند . آدم کاملا مات و مبهوت می شود.سئوالی که به ذهن من می رسد این است که چطور می توانند جلوی یک بازیکن بزرگنر و قدرتمند بازی کنند؟ تو اینطور فکر نمیکنی؟ برای همین من فکر میکنم مگنوس از نوجوان بودنش استفاده برد ( دست کم گرفته شد) واقعیت این است که مگنوس در ان مسابقات یک دور مانده به پایان، نورم استاد بزرگی اش را گرفت. غیر قابل باور بود. من در آن زمان در رویا سیر می کردم.
پیروزی او مقابل “ولادیمیروف” در آن مسابقات خیلی جالب بود!
بله، آن بازی خیلی خوب بود. من هنوز هم بعضا به ان بازی فکر می کنم(با لبخند)
پس این سفر متعلق به کسی است ( مگنوس) که از یک استاد بزرگ نوجوان به شماره 1 جهان تبدیل شد. از بعضی جهات تو باید نگران این موضوع می شدی که پیشرفت مگنوس متوقف شود یا در جا بزند ولی مگنوس به پیشرفت مستمرش ادامه داد.
تو میدانی، او داشت نهایت تلاش خود را می کرد . برای مثال: او از سن 13.5 تا 14.5 سالگی در مسابقات زیادی به مصاف حریفان رفت ، زیرا او میخواست که همه استاد بزرگ ها را شکست دهد ولی هنوز به آن اندازه قدرتمند نبود که از پس این خواسته اش به طور کامل بر بیاید. بنابراین در آن دوره امتیازات و ریتینگ زیادی را از دست داد، من فکر می کنم او درطول یکسال 50 واحد ریتینگ از دست داد.
من خیلی نگران بودم چون که نمیدانستم این باختها چه تاثیری بر موفقیت های آینده این پسر جوان دارد! ولی هر وقت که مگنوس به حریفی می باخت، در دور بعد مقابل او با قدرتی بیشتر ظاهر می شد و میگفت قصد دارم این شخص را این بار شکست دهم و به همین طریق ادامه می داد. و هرگز تسلیم نمی شد و وقتی 14.5 ساله شد فهمید که بازیکنان بالای 2650 و 2700 چطور بازی می کنند و بعد از آن شروع کرد در مسابقات در کلاس و عملکرد بالای 2700 بازی کردن.این دستاورد از 1 سال رویارویی مستمر مگنوس با استاد بزرگان قدرتمند حاصل شد، اوایل او استاد بزرگان زیادی را به این دلیل که بازیکن جدید و ناشناخته ای برایشان بود شکست می داد اما بعد از آن، استاد بزرگان او را جدی گرفتند و با او به نحوی دیگر روبرو شدند و مگنوس در آن دوره فشار زیادی را مقابل آنها تحمل می کرد و بعضی وقتها اشتباهاتی را مرتکب می شد و اینگونه، بازی های زیادی را هم شکست خورد. بعد از یک سال او یاد گرفت که مقابل این طیف از استاد بزرگان چطور بازی کند و از مسابقات قهرمانی اروپا در تابستان 2005 او شروع کرد به بازی کردن در سطحی باز هم بالاتر. خیلی واضح بود که او دارد گام های بلندی درعرضه شطرنج بر می دارد.
تو میدانی! اما مردم هنوز به ما می گویند که او (مگنوس) خیلی پخته نیست و به رپرتوار مناسب نیاز دارد تا جزییات شروع بازی ها و موارد دیگر را یاد بگیرد. ما در تمام مراحل پیشرفت او این حرفها رو شنیدیم اما این حرفها هیچ وقت در رشد و پیشرفت مگنوس خللی ایجاد نکرد او همیشه می خواست در لیست ریتینگ ، نفر ۱ دنیا باشد، بدون داشتن رپرتوار ثابت و طیف گسترده ای از شروع بازیها!
بنابراین او به خوبی راه خود را پیدا کرده بود.
البته او در طی سال ۲۰۰۹ با کاسپاروف کار کرد, کار کردن با کاسپاروف به مگنوس برای اینکه به بهترین بازیکن دنیا تبدیل شود کمک زیادی کرد اگر چه ظاهرا شروع بازی او – صرفا از نظر تئوریک- بدتر از دیگران بود اما به عنوان یک بازیکن ، از نظر شروع بازی ، کم و بیش در یک حد با دیگران بازی می کرد .( احتمالا منظور هنریک کارلسن این است که “شروع بازی” مگنوس از نظر کاسپاروف ضعیف تشخیص داده شده بود) واضح است که مگنوس از وقتی جوانتر بود از مربی های زیادی کمک گرفت مثل “تربجرن رینگدال” زمانی که ۹ ساله بود .یا سیمن آگدستین زمانی که ۱۱ ساله بود و بعدها، کاسپاروف وقتی ۱۸ ساله شد .به نظر من کاسپاروف برای رسیدن او به سطح بالاتر نقش مهمی ایفا کرد.
زمانی که مگنوس، بازیکنی در سطح جهانی و نیازمند داشتن مدیر برنامه شد ،شما چه احساسی داشتید ؟
خب: این من بودم که با مدیر برنامه هایش تماس گرفتم. او جدا از انجام سفر با مگنوس کارهای بسیار زیادی انجام می داد. ما برای همکاری با کاسپاروف در سال ۲۰۰۹ به اسپانسر نیاز داشتیم، چون همکاری با کاسپاروف خیلی هزینه بر بود، آن موقع بود که اسپن اگدستین برادر سیمن اگدستین برای انجام بعضی کارها برای ما به عنوان منیجر داوطلب شد . او دقیقا همان کسی بود که باید این کار را انجام می داد.